خواهش می کنم، یاد بگیرید!
«سکاکی» پیرمردی بود که حافظه ی ضعیفی داشت، اصلا نمیتوانست چیزی حفظ کند، روزی در کنار کوهی دید که آب قطره قطره روی سنگ چکه می کند، جوری که سنگ را سوراخ کرده بود، با خود گفت: من که از این سنگ سخت تر نیستم، آب در این سنگ نفوذ کرده، باید بروم درس بخوانم… آمد و شروع کرد؛ میگویند به قدری کُند بود که کسی با او حتی مباحثه نمیکرد، بُزی فراهم کرده بود و با او مباحثه میکرد! برای بز چیزی میگفت و بز هم سر تکان میداد… می دانید آخرش یکی از علماء معروف شد!
در روایات بر یادگیری علم و همچنین حفظ مطالب بسیار تاکید شده، عزیزان! باید همت کرد… گرچه قوه حافظه در انسان ها متفاوت است، در جوان قوی تر و در پیر ضعیف تر است، اما نباید انسان مأیوس شود، یأس خوب نیست، در هر سن و سالی. انسان تا نمرده است یک مسأله را هم یاد بگیرد بهتر است تا نسبت به آن نادان باشد و بمیرد.